سایه های افتاده بر دامانم مرا تا آنجایی که تو می دانی می کشاند و دلم برای هم آواز شدن با ترانه ها می لرزد آری . . . سکوتت و تنهاییم همراه است و لحظاتم را پر می کند از دلتنگی ها سکوتی هولناک و ترسی آغشته از غم که در انتهایش فقط یک چیز به چشم می خورد . . . یک نگاه . . . یک کلام آشنا . . . یک دلتنگی . . . و یک سکوت طولانی